عشق بی پایان

با احتیاط به تاریک خانه ام قدم بگذارید مبادا خرده های احساس شکسته ام پای دلتان را بخراشد.......

 

چقد سخته تو چشمای کسی که تموم عشقت رو ازت دزدید  

 

و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زل بزنی  

 

وبه جای اینکه لبریزکینه ونفرت شی حس کنی که هنوزهم دوستش داری 

 

چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یکبار 

 

زیر اوار غرورش همه ی وجودت له شده 

 

چقدر سخته توی خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی  

 

اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بهش بگی 

 

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک

 

گونه هایت را خیس کنه اما مجبور باشی بخندی  

 

تا نفهمه هنوز هم دوستش داری

 

چقدر سخته گل ارزوهات رو تو باغ دیگری ببینی  

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت اروم زیر لب بگی 

 

(گل من باغچه ی نو مبارک)

 

 

[ یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:,

] [ 4:34 بعد از ظهر ] [ baran........ ]

[ ]

چقدر امروز من شکسته ام.....می خوام از تو بگریم تا اوج اسمون ....دیگه حتی چشامم کم اوردن تو این هجوم اشکا ......

میدونی؟؟!!...راحته مردن ...اما وقتی موندی دیگه تو باید بجنگی....نمیدونم چرا حتی لحظه ها سنگین شدن؟  .....

همون دقایقی که با تو حتی یه لحظه هم نبودن.....

سینه ی سنگین و پر بغض من پر غصه است.... تو کجاو دستای خالی و سرد من کجا؟؟؟؟

هی...بیا...

کوچه های این دل تنگه اما خالی از صدای پات....

سرده اما منتظر برای گرمای نفس هات....

کاش میشد فقط خوبی ها ولحظه های خوب و پر خاطره با تو بمونه تو خاطرم........

اگر کوچ کردن تو بی صدا بود ولی تا دلت بخواد گریه های من پر فریاد بود و هق هق.....

من تنها... من خسته...

قلبمو با 2دست میذارم سر راهت ....

یه روزی شاید بمونی با دلم تا از همه ی خستگی هام هیچی نمونه بدم به باد و فریاد بزنم "شاید که تو تا همیشه باشی پیشم"...

[ پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,

] [ 3:22 بعد از ظهر ] [ baran........ ]

[ ]